انشا در مورد شهیدان با موضوع شهید بهنام محمدی بهترین و کاملترین نمونه های موجود

انشا در مورد شهیدان

انشا در مورد شهیدان با موضوع شهید بهنام محمدی  بهترین و کاملترین نمونه های موجود برای استفاده پژوهشگران محترم در قالب ورد و قابل ویرایش در 8  صفحه

انشا در مورد شهیدان با موضوع شهید بهنام محمدی  بهترین مقاله تحقیقاتی سرگذشت پژوهی است که توسط معلمان پژوهنــــــــــــــــده طراحی و تدوین گردیده است. و نکته ای که می بایست ذکر کنیم این است که معلمان پژوهنــــــــــــــــده بهترین و قوی ترین گزینه در رابطه  انشا در مورد شهیدان می باشد که مطالب در این وبگاه توسط تیم تخصصی معلمان طراحی و تنظیم می شود. شما فرهنگیان عزیز و محترم می توانید علاوه بر نمونه های موجود در این سایت پیرامون انشا در مورد شهیدان از سایر مطالب سایت نیز در زمینه سرگذشت پژوهی استفاده های لازم را ببرید.

نکته ای که قابل ذکر است اینکه تمامی نکات مورد نظر و لازم در انشا در مورد شهیدان رعایت شده اند و عزیزان می توانند به عنوان الگوهایی موثر از آنها بهره بگیرند. می توان گفت برای استفاده کامل از منابع سرگذشت پژوهی گروه تخصصی معلمان پژوهنــــــــــــــــده علاوه بر اقدام به تهیه انشا در مورد شهیدان تعداد قابل توجهی از فایل های پژوهشی نموده است. امیدواریم که این منابع بتوانند کمک شایانی در راستای فرهنگ تحقیق و پژوهش در کشور ایجاد کنند.

زندگی :

بهنام در منزل پدر بزرگش در خرمشهر به دنیا آمد. ریزه بود و استخوانی اما فرز چابک بازیگوش و سرزبان دار.

شهریور 1359 شایعه حمله عراقی ها به خرمشهر قوت گرفته بود خیلی ها داشتند شهر را ترک می کردند کسی باور نمی کرد که خرمشهر به دست عراقی ها بیفتد اما جنگ واقعاً شروع شده بود بهنام که فقط 13 سال سن داشت، تصمیم گرفت بماند. او مردانه ایستاد.هم می جنگید هم به مردم کمک می کرد. بمباران که می شد می دوید و به مجروحین می رسید. او با همان جسم کوچک اما روح بزرگ و دل دریایی اش به قلب دشمن می زد و با وجود مخالفت فرماندهان، خود را به صف اول نبرد می رساند تا از شهر و دیار خود دفاع کند. بهنام چندین بار نیز به اسارت دشمن درآمد؛ اما هر بار با توسل به شیوه ای از دست آنان می گریخت.

برای فریب عراقی ها می زد زیر گریه و می گفت: “من دنبال مامانم می گردم گمش کردم” او با بهره گیری از توان و جسارت خود توانست اطلاعات ارزشمندی از موقعیت دشمن را به دست آورده و در اختیار فرماندهان جنگ قرار دهد.

عراقی ها که فکر نمی کردند این نوجوان 13 ساله قصد شناسایی مواضع , تجهیزات و نفرات آنها را دارد , رهایش می کردند. یک بار که رفته بود شناسایی , عراقی ها گیرش انداختند و چند تا سیلی آبدار به او زدند جای دست سنگین مامور عراقی روی صورت بهنام مانده بود وقتی برگشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود هیچ چیز نمی گفت فقط به بچه ها اشاره کرد عراقی ها کجا هستند و بچه ها راه می افتادند. این شیر بچه شجاع و پرتلاش بختیاری در رساندن مهمات به رزمندگان اسلام بسیار تلاش می کرد. گاه آنقدر نارنجک و فشنگ به بند حمایل خود آویزان می کرد که به سختی می توانست راه برود.علاقه عجیبی به امام خمینی (ره) داشت، به گونه ای که اینگونه سفارش کرده بود: از بچه ها می خواهم که نگذارند امام تنها بماند و خدای ناکرده احساس تنهایی بکند.

برای دریافت و دانلود انشا در مورد شهیدان می توانید از همین جا اقدام نمایید.